سیستان فراموش شده: تعدادی روستای جزیرهای در دریاچهی هامون، با نابودی نیزارها تخریب شدند، مردمش آواره و به روستاهای خارج از هامون، پناه بردند.
روستاهای خارج از هامون، با وقوع سیلاب ۱۳۷۰، به تلهایی از خاک تبدیل شدند، اما دولت وقت، همهی جمعیت این آبادیها را در یک جا تجمیع کرد و برایشان خانه ساخت و نامش را گذاشت: «مجتمع علی اکبر». این مجتمع، در بخش کوهخواجه شهرستان هامون استان سیستان و بلوچستان و در ۲۷ کیلومتری جنوب غربی شهر زابل واقع شده است.
پس از چندی به دلیل جمعیت بالای ده هزار نفر، عنوانی سنگین بر آن نهاده شد و اینجا را «شهر علیاکبر» نامیدند. شهری که به جز یک تابلوی سندبلاست شده زیر شلاق بادهای ۱۲۰ روزه که اینک به زعم کارشناسان ۱۸۰ روزه شده، بی رنگ شده است و به زحمت خوانده میشود، همانطور که به زحمت با دیدگان مسئولین این کشور، دیده میشود.
شهری که سیتیسنتر ندارد، بازار و فروشگاه ندارد، از چراغهای نورانی، جاذبههای تفریحی و امکانات شهری، در آن خبری نیست. اینجا را حتی نمیتوان «روستا» هم نامید، چرا که از آیات و معیارهای روستا در آن خبری نیست. نه زراعتی، نه دامی، نه صنعتی، نه مراودات و انسجام اجتماعی، اما ریزگردهای هامون، ترکشهای خشکی انهار و رودخانهی هیرمند و سوءمدیریت شدید و مزمن در دستگاههای دولتی و فرار نخبگان محلی، امان مردم را بریده است.
در خیابانهای این شهر، تنها یک رنگ، «رنگ بِژ» که رنگ خاک است، خودنمایی میکند. مردم، با چهرههای تکیده، رنجور، شرمسار در مقابل فرزندان، به قول سیستانیهای قدیم، «نه دستی که بر سر زنند و نه پایی که بگریزند» در اسارتِ ننگ نداری و به امید اینکه هیرمند، خروشی گیرد و جریان یابد، ماندهاند.
حجمِ نداری، سهمیهی اندکِ پوشش، نقش کمیتهی امداد را نخنما کرده است. بخش وسیعی از مردم این شهر و روستاهای اطراف، حتی از پوششهای بیمهای بیبهرهاند.
خانوارهای فراوانی فقط با یارانه و نانی که معدودی از خیرین با حوالهی امامجمعه به آنان میدهند، چون قطرههای آبی که بر لبان فردی محتضر میچکد، نفس میکشند.
دولت هیچ برنامهای برای سامان دادن و توانبخشی به این جامعهی بلازده ندارد. امامجمعه نیز که خود هیچ امکانی جز ارشاد مردم در اختیار ندارد، حلقهی وصل مردم با نهادها و خیریههای زیادی شده و اینک چونان رزمندهای که همهی خاکریزهایش را دشمن فتح کرده، مأیوسانه سخن میگوید.
به گفتهی رئیس کمیتهی امداد بخش تیمورآباد که این به اصطلاح شهر در آن واقع است، جمعیت اینجا ۳۳۰۰ خانوار یعنی ۱۱۵۰۰ نفر میباشد که تا کنون ۲۰۰۰ خانوار زیرپوشش کمیته قرار دارند تا به طور متوسط یک خانوار ۳ نفره از مستمری ۷۱ هزارتومانی ماهیانه برخوردار شود!
اینجا کلکسیونی از انواع بیماران است. آنان که بیمار نیستند، بیماردار هستند و رنجی بیشتر از بیماران را متحملند. تعداد ۳۴ نفر بیمار خاص و صعبالعلاج در این شهر زندگی میکنند که هیچ یاوری ندارند و خانوادههایشان برای زندهماندن خود با شرایط سخت منطقه، دست و پنجه نرم میکنند.
مرگی که چون خورهی عصای حضرت سلیمان، اندرونهی جسم و روح این مردم را فراگرفته است و بدون صدا پیش میرود. اینجا مثل همه ی نقاط سیستان، زلزلهای به مقیاس ۲۰ ریشتر به وقوع پیوسته است.
دولتمردانی که خودشان را به خواب خرگوشی زدهاند و تا صدایی از رسانههای بیگانگان نشنوند، حرکتی ولو نمایشی نمیکنند.
خدای من، انسانیت را چه شده است؟ نوعدوستی، چه معنا و مفهومی دارد؟ کجایند مؤمنین به پیامبر رحمت که فرمود: «آن که سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است»؟
کجایند شیعیان امام یتیمان و مستمندان که توشهی نان و خرمای علی(ع) را در کوچههای این شهر بر دوش گذاشته، به یاری این مردم نجیب و وفادار بشتابند؟
اینک این ندای «یاللمسلمین» ماست، یادآوری میکنم والاپیامبرمان چه فرموده است: «من سَمِعَ رَجِلاً یُنادی یا للمسلمین فلم یَجِبه فلیس بمسلم؛ هرکس بشنود که مردی مسلمانان را به کمک میطلبد و او اجابت نکند، مسلمان نیست.
یادداشت روز؛ مهندس عباس نورزائی
جناب نورزهی بهتربود بجای اینکه مردم شریف علی اکبررا اینگونه ذلیل وبدبخت اعلام می نمودید قدری واقعه بینانه تر این تازیانه های خشکسالی رابیان می نمودید با خشکسالی دودهه هامون اکثرمردم سیستان شرایط مشابه شهرعلی اکبردارند مردم شهرعلی اکبرهم اینقدرذلیل نشده که شما بیان نمودید